پسر پارسی

من یک ملی گرا هستم که به مهر میهن قلم میزنم!

پسر پارسی

من یک ملی گرا هستم که به مهر میهن قلم میزنم!

شاد باش!

فرا رسیدن نوروز بزرگ،این کهن یادگار اجدادمان را
به تمامی ایرانیان میهن دوست شادباش می گویم.
امید است سال نوین،سال رهایی ایران و ایرانیان از
دین و حکومت تازیان باشد هر چند که این رهایی را
بسیار دورتر از اینها می بینم...
به یاد شاهان بزرگ ایرانی که هر سال در چنین
روزهای در تخت جمشید جشن می گرفتند...نوروز،من
را به گذشته‌ها می برد،به زمان داریوش شاه بزرگ...
نوروزتان فرخنده باد

پسر پارسی

           

متن نامه سرورم بابک خرمی به پادشاه روم

با درود بر ایرانیان راستین
چندی بود که دل تنگ نوشتن از سرورم بابک خرمی بودم ولی
زمان اندکم این مجال را نمی داد،هر چند در وبلاگ پیشینم
از بابک خرمی بسیار نوشتم ولی اندیشه‌ام این است:هنوز
آنچه را که شایسته است را ننگاشتم که ازاین بابت شرمگینم!
زیرا من که خود را از تبار وی و پیرو وی می دانم باید بیشتر
درموردش بنویسم تا درانتشار افکارش کم کاری از سوی من نشده
باشد.تا آنکه چندی پیش در کتاب نایابی که به امانت گرفته
بودم نوشته‌ای در مورد بابک خرمی خاندم که با آنکه بابک
را به نیکی می شناختم به سختی تکان خوردم!در کتاب به گفته
یکی از مورخین تازی استناد کرده بود که : زمانی  که بابک
خرمی سوار بر پیل بزرگ خلیفه تازیان در شهر تازیان گردانده
می شد تا خلیفه پیروزی خود را در اسیر کردن بابک به رخ
مخالفانش بکشد،بابک در حالی که تازیان گرداگرد پیلش را گرفته
بودند و هل هله می کردند و دشنام می دادند آنها را شماره
می کرده و از اینکه آن همه تازی از شمشیر او و پیروانش رهایی
جستند افسوس می خورده!به راستی وی مردی میهن دوست،
دشمن ستیز و سازش ناپذیر بود که بدبختانه بیشتر ایرانیان امروزی
آنگونه که قهرمانان بیگانگان را می شناسند قهرمانان میهن خود مانند
بابک را نمی شناسند پس شایسته سوگی هستیم که بر میهنمان در
این چند سال رفت و می رود زیرا ما با میهن خود بیگانه هستیم!
همچنین در این کتاب به نامه بابک خرمی به پادشاه روم برخوردم
که در وبلاگ پیشینم نیز به این نامه اشاره کردم ولی متن آن را
در دست نداشتم تا برای شما بنویسم...متن این نامه در تاریخ
ابن خلدون آورده شده است :

پادشاه تازیان هرچه لشکر داشت به جنگ من فرستاد تا درزی(خیاط)
و خورشگر(آشپز)خویش و دیگر کس با او نمانده است،اگر رای آمدن
داری،با سپاه خویش اکنون هرچه خاهی کردن بتوانی و اگر خاهی
جنبیدن اکنون بجنب که چون تو بر زمین ایشان بیرون شوی کس پیش
تو نیاید!(برگرفته‌ از کتاب بابک‌ دلاورآذربایجان نوشته ‌مرحوم
‌استاد ‌سعید نفیسی‌ـ برگ109)

این نامه سند بزرگیست زیرا برخی از مزدبگیران بیگانگان که
خاهان جدایی آذربایجان از میهنمان به بهانه ترک زبان بودن
هستند بابک را ترکی می دادند که برای آزادی آذربایجان می‌جنگیده
(نه آزادی ایران)
این نامه که به پارسی نوشته شده‌است این پرسش را به وجود می‌آورد:
چرا بابک که ترک بوده و خاهان خودمختاری آذربایجان برای پادشاه
روم که به رومی سخن میرانده نامه‌ای به پارسی مینگارد؟
چرایش را نمی گویم که اگر کمی بیاندیشید به آن پی خاهید برد!
یا اگر بابک یک ترک بود و با ایرانیان در ستیز(به گفته‌ی شما)
پس چرا دارای یکی از نامهای کهن ایرانی بود؟
بابک از ریشه نام پاپک،یکی از نامهای کهن ایرانی است که در
تاریخ ساسانیان به آن برمی‌خوریم که جد اردشیر پاپک نامی بوده
و از همین روی او را اردشیر پایکان می نامند!چرا یک ترک
ایرانی ستیز باید نامی ایرانی داشه باشد؟
چرا وی باید نام دشمنان خویش را بر خود گزاشته باشد؟
دلیلی به جز نادرستی سخنان شما ندارد!
ای خودفروختگان اگر بابک ترک و ایرانی ستیز بود،چرا نام
تمامی سرداران بزرگش ازاسامی کهن‌ایرانی بوده؟نام‌های آزین
ترخان،رستم،جاودان سرداران بابک که تاریخ نویسان به آن اشاره
کردندآنچنان گویااست که نیاز به مدرک آوردن نیست تا ایرانی بودن
نامهای ایشان را بنمایم...
در مورد یاوه بودن سخن ایشان سخن ها توانم گفت ولی ایشان چندان
ارزشی ندارند تا زمانی بیش از این را برایشان بگذاریم!بهانه گفتن
از سررم بود و شاید هم دانا کردن گروهی اندک که نادانسته بابک
را ترک می دانند!

برافراشته باد درفش شکوهمند کاویانی
پایند ایران
سرنگون باد خلافت دوباره‌ی تازیان با کوشش من و تو

پندهای داریوش شاه بزرک در هنگام مرگ به فرزندش

بخش دویوم


داریوش شاه بزرگ درحالی که خشایار شاه پشت سر او ایستاده
-----------------------------------------------------------------------------
اکنون من ارتشی به سوی مصر فرستادم تا این که دراین
سرزمین،باردگر امنیت را برقرار کنندولی زمان به من‌اجازه
نداد تا ارتشی به یونان بفرستم و تو باید این کار را
انجام برسانی و با یک ارتش نیرومند به یونان حمله کن و به
یونانیان بفهمان که پادشاه ایران توانایی آن را دارد که
مرتکبین جرم را تنبیه کند
(که البته خشایارشاه بزرگ این کار
را انجام داد و با ارتش خویش یونان را در هم شکست وشهر
آتن را به دلیل خرابکاریهای یونانیان در سرزمینهای زیر حکومت
ایران،به آتش کشید-نویسنده بلاگ)
پند دیگر من به تو اینست که هرگز یاوه گو و چاپلوس را به
نزدیکی خویش راه مده!زیرا آنها آفت حکومت هستند.
امر آموزش را که من شروع کردم(به گفته مورخین:آموزش
سراسری کشورهای امروزی،چیزی شبیه آموزش داریوش شاه
‌بزرگ است-نویسنده بلاگ)
و بگذار مردم تو بتوانند بخانند و بنویسند تا اینکه فهم
و بینش آنها بیشتر گردد و هراندازه فهم آنها بیشتر گردد تو
با اطمینان بیشتر میتوانی حکومت کنی!همواره حامی کیش
مزداپرستی باش،ولی هیچکس رامجبورنکن که از کیش توپیروی
کندو پیوسته به یاد داشته باش که هر کس باید آزاد باشد که از
هرکیش که میل دارد پیروی کند!
پس از اینکه زندگی را بدرود گفتم،بدن مرا بشوی و آنگاه کفنی
را که خود فراهم کردم بر من بپیچان ودر تابوت سنگی جای بده
و در گوری که برای خویش ساختم(گور داریوش شاه بزرگ در نقش
رستم امروزی است ولی نشانی از تابوتش نیست-نویسنده بلاگ)
بگذار ولی گور مرا مسدود نکن تا هر زمان که میتوانی وارد
گورم شوی و تابوتم را ببینی و بفهمی:من که پدر تو و پادشاهی
نیرومند بودم و بر بیست و پنج کشور پادشاهی کردم مردم و تو
نیز مانند من خاهی مرد،زیرا سرنوشت آدمی این است که بمیرد
خاه پادشاه باشد یا یک خارکن و تو هر زمان که تابوت من را
ببینی خودخاهی بر تو چیره نخاهد شد ولی زمانی که مرگ خویش
را نزدیک دیدی بگو گورم را مسدود کنند ولی گور خویش را برای
پسرت باز نگاه‌دار تا اینکه بتواند تابوت حاوی جسد تورا ببیند.
هرگز هم شاکی و هم داور نشو!و اگر از کسی شکایتی داشتی
بپذیر که یک داور آن شکایت را بررسی کندوحکم دهد،زیرا کسی
که شاکی است اگر خود نیز داور باشد ستم خاهد کرد!
هرگز از آبادکردن دست برندار،زیرا اگر دست از آبادکردن برداری
کشور تو رو به ویرانی خاهد رفت!حفر چاههای آب وساختن جاده
و شهرسازی را در جای نخست قرار بده.
بخشش و گشاده دستی را فراموش نکن و بدان که پس از عدالت
برجسته‌ترین خوی یک پادشاه بخشش است
ولی بخشش توباید
زمانی‌باشد که کسی نسبت به تو ستم روا داشته باشد و اگر به
دیگری ستم کرده باشد و تو او را ببخشی،ستم کرده‌ای!
بیش از این چیزی نمی‌گویم و این سخنان را پیش روی کسانی که در
این جا هستند بیان کردم تا اینکه بدانند پیش از مرگم این
پندها را به تو داده‌ام....
                                                                                 پایان
  ×××××××××××××××    ×××××××××××××××    
ما ایرانیان چه مردان بزرگ و آزاد منشی داشتیم ولی افسوس
که آنها را نمی شناسیم پس شایسته است که در این سوگ بمانیم!

آزین خرم‌دین
sarbaz_iran@yahoo.com

پندهای داریوش شاه بزرک در هنگام مرگ به فرزندش

بخش نخست


داریوش شاه بزرگ زمانی که مرگ خویش را نزدیک دید،جانشین
خویش،بزرگان پارسی و کاتب را فرا خاند تا پندهایش را پیش
روی آنان به فرزندش خشایار،جانشین پادشاهیش بدهد...این
پندها را با اندکی دگرگونی از کتاب سرزمین جاوید برای شما
می نگارم،تفکر در گفتارهای این شاه بزرگ بی شک برای هر
کسی شگفتی فرهنگ بزرگ نیاکانمان را نمایان میسازد:

اینک که من از دنیا می روم بیست‌وپنج کشور جزو کشور ایران
هستندودرتمامی‌این سرزمینها پول ایران رواج داردو
ایرانیان
در آن کشورهها دارای احترام هستندو مردم آن کشورهها نیز
در ایران دارای احترام می باشند.

جانشین من خشایار باید مانند من در نگهداری این سرزمینها
بکوشد و راهش این است که در امور داخلی آنها دخالت نکندو
دین آنها را محترم بشمارد(درود بر این پادشاه بزرگ آزاد
اندیش ایرانی-نویسنده بلاگ)پسرم،اکنون که من از این جهان
می روم تو دوازده کرور داریک زر در خزانه پادشاهی داری
و این زر یکی ازارکان نیرومندی توست،زیرا نیرومندی یک
پادشاه تنهابه شمشیر نیست!پیوسته به یاد داشته باش که تو
باید براین زر بیافزایی نه این که از آن بکاهی!مادرت
اتوسه به‌من کمکهای زیادی برای‌رسیدن به پادشاهی کرده‌است
پس همیشه او را خشنود نگه دار زیرااگر کمکهای او نبود تو
پس از من به پادشاهی نمی رسیدی!اکنون برادرتو آرتوبازان
در سین دژ است و من ً الوس ً را برای گشودن آن دژ و
دستگیریش فرستادم(آرتوبازان پسر بزرگتر داریوش شاه بزرگ
بود که پس از برگزیده نشدنش برای پادشاهی بر پدر شورید
ولی در زمان پادشاهی خشایارشاه بزرگ پس ازاینکه دید
شورشش،ایران را دریک بحران جدی فرو برده است از
خاسته‌های خویش دست برداشت و با خشایار شاه پیمان
دوستی بست!-نویسنده بلاگ)پس از اینکه او را دستگیر کرد،
برادرت را نکش و او را در یکی از دژهها جا بده و وسایل زندگیش
را به گونه‌ای که در اندازه یک شاهزاده است فراهم کن و بگذار
زن و فرزندش با وی زندگی کنند ولی نگذار که از دژ خارج شود و
برایت ایجاد مزاحمت کند.
ده سال است که در حال ساختن انبارههای گندم‌ درجاهای مختلف
گشور هستم و من روش ساختن این انبارها را در مصر آموختم و
چون انبار پیوسته تهویه می شود حشرات در آن به وجود نمی‌آیند
و گندم در این انبارها چند سال می ماند بدون اینکه فاسد شود
و تو پس از من به ساختن این انبارها ادامه بده تا اینکه
همواره خاروبار دو یا سه سال کشور در انبارها موجود باشد
بدین ترتیب تو هرگز برای خاروبار کشوردچار نگرانی نخاهی شد
ولو دو یا سه سال خشکسالی پیاپی باشد.
هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای ویژه کشوری نگمار و
برای آنها همان برتری دوست بودن با تو کافی است چون اگر
آنها را بر کارهای ویژه کشوری بگماری!آنها به مردم ستم‌
خاهند کرد و تو نمی توانی آنها را مجازات کنی چون دوست تو
هستند!
کانالی که من می خاستم بین رود نیل و دریای سرخ به وجود
بیاورم(کانال سوئز امروزی-نویسنده بلاگ) هنوز به اتمام
نرسیده‌است وتمام کردن این کانال از جهت بازرگانی و جنگی بسیار
ویژه است و تو باید آن کانال را به اتمام برسانی!

ادامه دارد...